کربلا

درست ده دوازده روز پیش وسط آشفته بازار ذهنی و زندگی امام عشق طلبیدمون .. اذان ظهر نزدیک بود .. با اینکه تو آفتاب نشسته بودم اما داشتم یخ می کردم .. نگاهم خیره به گنبد طلایی رنگش بود و ناراحت از اینکه کربلا...

بالاخره دل و زدم به دریا و یکی دیگه از قورباغه هامو قورت دادم! بالاخره بهش گفتم مایل به ادامه دوستیمون نیستم .. گفتم مدتهاست به شفافیت این رفاقت شک کردم .. مدتهاست حس های بدمو نسبت بهش تو دلم مخفی کرد کربلا...

خانمی جوان با دختر جوانش چند ساله مستاجر یکی از همسایه ها هستن. هفته پیش همسرش یهویی فوت کرد و این هفته خانم صاحب خونه عذرشون رو خواست!! چیزی که کاملا قابل انتظار بود!

سوالی که برام همیشه بی جواب مونده اینه که چرا ما خانوما به همسرامون اعتماد نداریم و نمیتونیم یه زن تنها رو به عنوان مستاجر حتی قبول کنیم؟

چرا مردهای ما این قدر سست عمل کردن که اعتماد خانوما از بین بره؟

چرا زن ها به هم رحم نمیکنن و گاهی با مرد متاهل ...

مقصر کیه؟ این اعتماد چه جوری بر میگرده؟

کربلا...